همه همچون تو در خورشید اشیا
ز پنهانی شده اینجای پیدا
نظاره کن ترا با این چکارست
که صنع لامکانی بیشمارست
نظاره کن زبان درکش تو خاموش
مشو چندین بهر چیزی بمخروش
در این دریای پر جوهر نظاره
کن اینجا دم بدم کش نیست چاره
در این دریای پر جوهر باعزاز
اگر مرد رهی دمدم در انداز
طلب میکن در این زندان خداوند
که بیرونت کند ناگه از این بند
تو در زندان و بام او پر از نور
تو افتاده چنین در شیب از دور
جناب عطار